اعتماد به نفس چیست؟
اغلب مردم معنای واقعی کلمه «اعتماد به نفس» را به خوبی درک نمی کنند ... به همین دلیل آن نوع از اعتماد به نفس و خودباوری را که مطلوب و مورد نظر است، در زندگی تجربه نمی کنند چون فکر می کنند اعتماد به نفس یعنی اینکه ایمان و اعتماد به موفقیت هایی که در کارها به دست می آورند. در صورتی که اعتماد به نفس واقعی و حقیقی آن است که قبل از اینکه در کاری موفق شویم، نوعی اعتماد به توانایی خود برای انجام آن کار را داشته باشیم.
اعتماد به نفس یعنی دیدن خود به عنوان فردی توانا، با کفایت، دوست داشتنی و منحصر به فرد.
به تعبیر دیگر، اعتماد به نفس یعنی آن احساس و شناختی که از توانایی ها و محدودیت های بیرونی و درونی خود دارید. بنابراین وقتی که اعتماد به نفس و خودباوری را براساس آنکه و آنچه به راستی هستید و نه براساس موفقیت ها و دستیابی ها یا شکست ها و ناکامی های خود بنا می کنید، چیزی را در خود خلق می نمایید که هیچ کس و هیچ چیز یارای گرفتنش را از شما نخواهد داشت. حال با توجه به مفاهیم بالا می توان گفت اعتماد به نفس واقعی همواره در درون شما تولید می شود نه از بیرون. اعتماد به نفس واقعی زاییده تعهد شما به خودتان است. این تعهد که هر آنچه لازم باشد، انجام خواهید داد تا به خواسته ها و نیازهایتان برسید.
اعتماد به نفس باور شخصی شماست نسبت به روح خودتان به عنوان یک انسان.
اعتماد به نفس حقیقی، این نیست که نترسید. بلکه آن است که بدانید و مطمئن باشید با اینکه می ترسید؛ اما بی گمان دست به عمل خواهید زد.
چطور قرار است برای چیزی اعتماد به نفس داشته باشیم، آن هم بدون اینکه دلمان قرص باشد؟ مثلا یک شغل جدید به ما پیشنهاد شده که تا به حال هیچ تجربهای در آن نیندوختهایم. حالا چطور قرار است احساس کنیم که در آن شغل مسلط خواهیم بود؟ یا در موقعیتهای اجتماعی… اگر تا به حال کسی از ما خوشش نیامده باشد، چطور قرار است با اعتماد به نفس رفتار کنیم؟ یا اینکه چطور میخواهیم در روابط با جنس مخالف، آدمی باشیم که به خودش اعتماد دارد، در حالی که قبلا حتی یک رابطه موفق
هم نداشتهایم؟ پاسخ این معما چیست؟
ز جادهی کمربندی اینطور به نظر میرسد که اعتماد به نفس شهری است
که در آن پولدارها پولدارتر میشوند و فقیرها همان زامبیهای بدخت و بیچاره و گداگُشنهی فلک زدهای که بودند، باقی میمانند.
اگر در زندگی هیچگاه احساس نکرده باشید که مقبولیت اجتماعی دارید و به چهار تا آدم جدید که میرسید اعتماد به نفس تان را از دست میدهید، این عدم اعتماد به نفسی باعث میشود سایرین فکر کنند شما آدم چَفت و چولی هستید، در نتیجه شما را بین خودشان راه نمیدهند. همین قضیه برای روابط نزدیک هم صدق میکند. نبود اعتماد به نفس کار دست طرفین خواهد داد و اغلب به جدایی و مورد عنایت قرار دادن یکدیگر از پشت تلفن ختم خواهد شد.
بیایید منطقی به قضیه نگاه کنیم: اگر قرار باشد فرت و فرت در زندگی ببازیم، پس چطور باید انتظار داشته باشیم در زندگی آدم برندهای باشیم؟ و اگر قرار باشد انتظار برنده شدن را به گور ببریم، پس باید مثل بازندهها رفتار کنیم. اینطوری است که چرخهی سگیِ دریوزگی ادامه پیدا میکند.
معمای اعتماد به نفس اینجا شکل میگیرد که برای خوشحال بودن، دوست داشته شدن یا موفق بودن، اول باید به خودتان اعتماد داشته باشید؛ اما بعدش میفهمید که برای داشتنِ اعتماد به نفس، اول باید خوشحال باشید، دوستتان داشته باشند یا موفقیتهایی کسب کنید.
گرفتید چرا میگویم معما؟ بلانسبت شما، این قضیه عین اوضاع سگی است که دُم خودش را بو کند و دور خودش بچرخد. یا اینکه یک پیتزافروش به خودش زنگ بزند و پیتزا سفارش دهد. میتوانید ساعتها به سقف خیره شوید تا شاید از طریق شیوههای ذهنی این معما را حل کنید، اما درست مثل همان مشکلی که با عدم اعتماد به نفستان دارید، به احتمال زیاد به همان جایی برمیگردید که شروع کردید.
من از مشاهدهی رفتارهای آدمها چیزهای کمی راجع به اعتماد به نفس دستگیرم شده است. پس قبل از اینکه برای فرار از این بنبست بروید و سفارش پیتزا بدهید، بگذارید قضیه را برایتان بشکافم:
۱. فقط به این دلیل که فلانی چیزی دارد (یک ورزشگاه پر از دوست و رفیق، چند میلیون دلار یا بدن معرکه) دلیل نمیشود که این آدم سرچشمهی خروشان اعتماد به نفس باشد. مثلا غولهایی داریم که پولشان از پارو بالا میرود اما راجع به همین ثروت خودشان هم اعتماد به نفس ندارند. یا مُدلهایی هستند که راجع به ظاهر خودشان اطمینان خاطر ندارند و یا بازیگرانی که به محبوبیت خودشان هم شک دارند.
پس، به نظر من اولین چیزی که راجع به این مسئله میتوان عنوان کرد این است که اعتماد به نفس چیزی نیست که بی برو برگرد منشاء بیرونی داشته باشد. در اصل اعتماد به نفس حسی است که از درک ما از خودمان ناشی میشود، فارغ از هر گونه واقعیت بیرونیِ قابل لمس. یعنی اگر هزار نفر هم از ما حساب ببرند، تا خودمان در خودمان به این درک نرسیم، کماکان ممکن است احساس کنیم دیگران ما را آدم حساب نمیکنند.
۲. از آنجا که اعتماد به نفس الزاما به معیارهای بیرونیِ قابل لمس بستگی ندارد، میتوانیم نتیجه بگیریم که بهبود دادن وجوه بیرونی و قابل لمس خودمان قرار نیست الزاما برایمان اعتماد به نفس بسازد. یعنی ممکن است کار ما از بیرون اوکی باشد، اما چون از درون به خودمان اعتماد نداریم، کماکان این حس در ما شکل نگیرد.
احتمالات حکم میکند شمایی که خوانندهی این متن هستی، ۲ یا ۳ دهه عمر کردهای و کم و بیش این قضیه را خودت تجربه کردهای. ترفیع گرفتن سر کار الزاما باعث نشده تا به تواناییهای حرفهای خودت بیشتر اعتماد پیدا کنی. در واقع، اغلب این کار میتواند باعث کم شدن اعتماد به نفست هم بشود. همچنین آشنا شدن با غریبههای بیشتر هم باعث نشده که خیال کنی در حد جیمز باند جذاب هستی.
۳. اعتماد به نفس، حسی درونی است. حالتی ذهنی است. درکی از خود است که میگوید چیزی کم و کسر نداری و هر چیزی که الان یا بعداً لازم است را داری. کسی که در زندگی اجتماعیاش اعتماد به نفس دارد، همان کسی است که احساس میکند برای سر و کله زدن با مردم چیزی کم و کسر ندارد. برعکس، کسی که در زندگی اجتماعی دچار کمبود اعتماد به نفس است، پیش خودش باور کرده که برای دعوت شدن به فلان مهمانی، پیشنیاز باحالی را پاس نکرده و طوری واهمه دارد که انگار اگر به آنجا برود قرار است شلوارش از پایش بیفتد. همین حس کم و کسری داشتن است که باعث میشود رفتارهای چَفت و چولیشان بیرون بزند و کار را خرابتر کند.
تابلوترین راه حلی که میتوان برای این مشکل ارائه داد این است که صرفاً باور کنید هیچ چیزی کم و کسر ندارید. اینکه همه چیز را از قبل دارید یا اینکه به زبان خودمانی شاخ و دُم که ندارید تا جلوی اعتماد به نفستان را بگیرد! شما هم عین بقیه این لیاقت را دارید تا برای خاطر جمع بودن از خودتان، همه چیز داشته باشید.
اما ممکن است این طرز فکر – اینکه باور کنید همین الانش هم خیلی خوشگل و ملوس هستید، در حالی که در عالم واقعیت قیافهتان شبیه لجن خستهای است که از گلگیر وانت قالیشویی آویزان است، یا اینکه الکی پیش خودتان فکر کنید که خداوندگار موفقیت هستید، آن هم در حالی که پرسودترین کسبوکار عمرتان، آن تابستانی بود که به بچه دبیرستانیها لواشک میفروختید – شما را به آن اتوبان پرت و پلایی برساند که برای پیدا کردن دور برگردانش باید ۱۰ کیلومتر دیگر جلو بروید. همین طرز فکر خودشیفتهگونهی غیرقابل تحمل است که مردم را وا میدارد تا بگویند چاقی هم فرمی از زیبایی است (در حالی که میدانیم ضرر چاقی از سیگار هم بیشتر است).
This site was designed with Websites.co.in - Website Builder
We appreciate you contacting us. Our support will get back in touch with you soon!
Have a great day!
Please note that your query will be processed only if we find it relevant. Rest all requests will be ignored. If you need help with the website, please login to your dashboard and connect to support